کابوی اساطیری

ابوالفضل بنائیان

«از گور برخاسته» دفاعیه‌ای عجیب از قضاوتی نامعقول از خشونتی ناگزیر است که در دیالکتیک مقایسه خشونت طبیعت و خشونت انسانی، معنایی جدید می‌یابد، آن‌گاه که زخم طبیعت هرچند سخت بهبود می‌یابد ولی درمانی نیست برای زخم‌های انسانی. جهان فیلم‌های ایناریتو، جهان مطرودین است. شخصیت‌های این فیلم در ادامه همان مطرودان سینمای ایناریتو گویی این بار در داستانی وسترن گرد هم آمده‌اند.  قضاوت و دفاعیه عجیب ایناریتو در این فیلم یادآور همان فلسفه اخلاقی سینمای وسترن است که استقلال فردی و قضاوت شخصی را تنها راه رستگاری در دنیای مدرن معرفی می‌کرد. اگر شاخصه‌های مکانی و زمانی ژانر وسترن را با اغماض در نظر نگیریم، فیلم «از گور برخاسته»، بازگشت باشکوه وسترن به سینمای هالیوود است. ادای دین باشکوه دموکراسی فردی در مقابل خشونت همگانی.

داستان فیلم از گور برخاسته، قصه سربازان یک کمپ شکار ارتش است که در قرن نوزدهم در سرزمین‌های شمالی مورد حمله افراد یک قبیله سرخپوست قرار می‌گیرد. هیو گلس با بازی لئوناردو دیکاپریو به آن‌ها کمک می‌کند تا از مهلکه سرخ‌پوست‌ها فرار کنند. ولی گلس در جنگل مورد حمله یک خرس گریزلی قرار می‌گیرد و به‌شدت زخمی می‌شود. کاپیتان گروه که به گلس احساس دین می‌کند، او را مداوا می‌کند و به همراه خود می‌برد. در ادامه راه و با ناهموار شدن مسیر، گروه از بردن گلس زخمی سرباز می‌زند. کاپیتان علی‌رغم میل باطنی‌اش گلس و فرزند دورگه‌اش را به دو تن از افراد خود می‌سپارد تا از او به بهترین شکل تا هنگام مرگ مراقبت کنند. یکی از افراد وی به نام فیتزجرالد با بازی «تام هاردی» به همراه فرد دیگری این وظیفه را در ازای دریافت دستمزد قبول می‌کند. فیتزجرالد که از انتظار مرگ گلس خسته شده است، تصمیم می‌گیرد تا مرگ گلس را زودتر بیاندازد. فیتزجرالد جسد نیمه‌جان را در گور مدفون می‌کند و دوگانه غریب خشونت انسانی و طبیعت آغاز می‌گردد.

فیلم از گوربرخاسته به سبک آثار فورد، نمایش تراژیک دیالکتیک متضادها است. تضاد بین امر مطلق و امر نسبی، اساطیر وداستان‌های پیش‌پا افتاده و از همه مهم‌تر اخلاق و خشونت. ولی فارغ از آشنایی‌زدایی‌های هوشمندانه ایناریتو، آخرین ساخته‌ی الخاندرو ایناریتو، شباهت غریبی با آثار وسترن هالیوود دارد که برخی از آن‌ها در ذیل اشاره شده است:

  1. تمام وسترن‌سازان بزرگ سینما در کنار خود یک فیلمبردار بزرگ داشته‌اند تا سنت نمایش چشم‌انداز در سینمای وسترن تبدیل به شاخصه‌ای غیرقابل حذف گردد. در اغلب قاب‌های سینمایی فیلم‌های وسترن، چشم‌انداز طبیعت است که در اوج شکوه و قدرت در نقطه طلایی قرار گرفته است. حضور امانوئل لوبزکی، فیلمبردار اسکاری در این فیلم باعث شده است که از گور برخاسته از تصاویر درخشانی آکنده گردد که سال‌ها سینما از آن محروم مانده بود. لوبزکی که با ترنس مالیک بارها دوربین سیّال و قاب‌های رشک‌برانگیز خود را به رخ مخاطب کشیده بود، این بار در کنار یکی از بزرگترین کارگردان‌های حال حاضر سینما، موفق به خلق تصاویر باشکوهی گردیده است که تجربه‌ی یگانه و منحصربفردی برای مخاطب به ارمغان خواهد آورد. معجزه لوبزکی در مقام فیلمبردار این فیلم تنها در خلق تصاویر بدیع، زیبا و وصف‌ناشدنی خلاصه نمی‌گردد. او ساحرانه قاب‌های زیبایش را در تناظر رویکرد منطقی درام داستان می‌چیند. به همین دلیل اعجاز قاب‌های او نه بر مبنای تصاویر کارت‌پستالی است و نه مفتون از نور زیبای زمستانی.  حتی مکث‌ کاراکترها یا دینامیک صحنه و حرکت دوربین‌های شاعرانه او تنها هنرنمایی او با دوربین فیلمبرداری نیست، او دوربین را تبدیل به مولفه‌ی روایت می‌کند که می‌تواند حتی از ابزار داستانی، داستان‌گوتر و حتی از ارجاعات اساطیری فیلم، رمزآمیزتر باشد. به همین دلیل در قاب‌های بسته و متوسط است که انسان به عنوان تنها موجود ناطق دنیای فیلم، دست به جنایت می‌زند و در لانگ‌شات، همان انسان را مقهور طبیعت می‌کند و حقارت انسان را در قاب‌های وسیع به مخاطب عرضه می‌دارد. یعنی درست در نقطه‌ای که کارگردان در نقطه قضاوت خشونت طبیعت و انسان ایستاده است.
  2. اگرچه در سینمای وسترن موسیقی با آوازخوانی کابو‌ی‌های وسترن‌های دهه 30 آغاز شد. ولی موسیقی‌های ماندگار انیو موریکونه حتی شهرتی فرارتر از فیلم‌ها به دست آوردند و موسیقی فیلم‌های وسترن پابه‌پای تصاویر چشم‌انداز، باعث یکی از وجوه نوستالژیک سینمای وسترن شدند. در فیلم از گوربرخاسته نیز با موسیقی ناب و شنیدنی روبرو هستیم که در کنار تصاویر لوبزکی، تار و پود تسخیر روح مخاطب را به دست می‌گیرد و احساساتش را برمی‌انگیزد.
  3. زن‌ها در سینمای وسترن معمولا حاشیه‌نشین حوادثی هستند که مردان در آن تصمیم می‌گیرند. نوع بارز رئالیسم هالیوودی که ماجراها بر آن‌ها تحمیل می‌شود. گویی سینمای وسترن در کل توجهی به زنان ندارد.  بازن در مقاله‌ی «وسترن یا عالی‌ترین نمونه‌ی فیلم آمریکایی»  تمایز میان خوب و بد را فقط در مردان وسترن می‌داند و بررسی می‌کند که در دنیای فیلم‌های وسترن، زنان در هر مرتبه اجتماعی تنها در مقام معشوق ظاهر می‌گردند و یا در موقعیتی ترحم‌برانگیز دست و پا می‌زنند. زنان فیلم از گور برخاسته نیز یا قابل ترحم‌اند یا قابل احترام. گاهی هم‌چون همسر گلس، تنها خاطره‌ای از خود به جای می‌گذارند و گاه مانند زنِ سرخ‌پوست تنها آمده‌اند تا سویه‌ی منفی شخصیت‌ها را بیان کنند.
  4. برای کشور بی‌تاریخی مثل آمریکا، وسترن به عنوان آمریکایی‌ترین ژانر سینمایی، فرصتی بود که می‌توانستند اساطیر خیالی خود را خلق کنند و به جهانیان عرضه کنند به همین دلیل، داستان و پیرنگ فیلم‌های وسترن آکنده از اساطیر روئین‌تنی بود که رویای آمریکایی را به تصویر می‌کشید. به همین دلیل فیلم‌های وسترن غالبا تحت تاثیر کهن الگوهای اساطیری مانند ادیسه و آشیل بود که دنیا را به مبارزه می‌طلبیدند. پیروزی قهرمان‌های وسترن در طبیعتی بکر و بی‌رحم، این امکان را به مخاطب می‌دهد تا حسی سرشار از غرور و عزّت را با خود به خانه ببرد. در فیلم از گور برخاسته، بارها از نشانه‌های اساطیری مانند ماز، لابیرنت و ادیسه استفاده می‌گردد. تصویر ماز بر روی قمقمه آب، یادآور داستان تسئوس است که مایناتور را در مرکز مازِ کرتی به قتل رساند و با کمک ریسمان آریادنه به سلامت بازگشت. ماز، تصویر جاودانگی است که در تلّ مردگان غربی به وفور دیده شده است.
  5. به شیوه‌ی سینمای وسترن، شخصیت‌ها هیچ‌گونه سایه‌روشن عاطفی یا اخلاقی ندارند. یا پرسوناژها در دایره خوب‌ها قرار می‌گیرند و یا به کلی در دامن شرّ گرفتار می‌شوند و بر سر مسائلی هم‌چون مرگ، پول و قدرت در مقابل دسته اول قرار می‌گیرند. داستان فیلم از گوربرخاسته خیلی زود تکلیف مخاطب با شخصیت‌ها را روشن می‌سازد، زیرا عموما داستان‌های وسترن، قصه‌هایی عامه‌پسند هستند که هیچ‌گونه پیچیدگی روایی و ساختارهای غیرمتعارف را تاب نمی‌آورند.
  6. انتقام و مبارزه دو ایده ناظر بر مضمون فیلم از گور برخاسته است که امکان رهایی قهرمان از جهنم دنیای فیلم و از سوی دیگر امکان فرار مخاطب از دنیای متکلّف و شدیداً کنترل‌شده قرن بیست و یکم را ممکن می‌سازد. موتور محرّک درام این فیلم وابسته به پیرنگ انتقام، یکی از کهن‌ترین الگوهای سینمای وسترن است. گلس، قهرمان فیلم از گوربرخاسته هیچ امید و آرزویی جز ستاندن حق به یغما رفته و انتقام از بدمن داستان نمی‌شناسد و آمده است تا بدی را از دنیا حذف کند.

فیلم از گور برخاسته اگرچه با تصاویر رویایی لوبزکی و پیرنگ انتقام، سینمای فورد و پکین‌پا را به خاطر می‌آورد؛ ولی همین شاخصه‌های یاد شده و شباهت‌های فراوان با سینمای وسترن باعث نمی‌گردند که دنیای مصنوع او از واقع‌گرایی جدا افتد و کارکردی غیرواقع‌گرایانه به خود گیرد. زیرا جهان فیلم از گوربرخاسته، با آشنایی‌زدایی‌های ظریفی که در سه سطح بصری، روایی و فرمال اثر ایجاد می‌کند، باعث می‌گردد که زیبایی‌شناختی بصری و آوایی فیلم، ساختاری رمزگونه به خود گیرد. به عنوان مثال تصاویر بکر لوبزکی دقیقا بر خلاف رویه سنت تدوین وسترن، با نماهای بلند و حرکات دوربین پیچیده از فرم بصری وسترن آشنایی‌زدایی می‌کند و داستان را با بزنگاه‌های غیرمعمول در مسیری قرار می‌دهد که روایت، ناگزیر از اسطوره شود و نه آن که داستان در مسیر کلیشه‌ای اساطیری (کریستوفر ووگلر) قرار گیرد. زیرا همین اطلاعات فراداستانی مخاطب از اسطوره‌ها با آشنایی‌زدایی و تغییرات شکلی در دنیای ایناریتو، دوآلیته سرگرم کردن و آگاه کردن را پابه‌پای هم جلو می‌برد. به عنوان مثال، در فیلم‌هایی با پیرنگ دوئل و انتقام، ضربه نهایی با انتقام قهرمان از ضدقهرمان، فصل پایانی فیلم رقم می‌زند، ولی در این فیلم با تصمیم نهایی گلس در مورد واگذاری ضدقهرمان به طبیعت و دیالوگ نهایی او، به ناگاه کلیشه‌ی وسترن را به هم می‌ریزد و معنایی جدید خلق می‌کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *