گرگی که گربه شد

ابوالفضل بنائیان

چه کسی از بازی مافیا بیشترین لذت را می‌برد؟ این مهم‌ترین سوالی است که پاسخ به آن می‌تواند تکلیف مخاطب را در مواجهه با این فیلم روشن کند. مطمئنا کسی که بازی می‌کند دائما در استرس و هیجان برد و باخت است، کسی که در جایگاه ناظر ایستاده است هم به دلیل موقعیت دانای کل بعد از مدتی تبدیل به مشاهده‌گر غیر کنشگر می‌شود که در درجه‌ پایین‌تری از هیجان قرار دارد. حالا تصور کنید که چه لذتی خواهد برد اگر کسی از نیمه بازی و با دانستن کارت بعضی از افراد به جمع اضافه شود.

چند جوان قرار است بازی همیشگی‌شان به نام گرگ بازی(بخوانید مافیا) را برای سرمایه‌گذار تئاتر با بازی علی مصفا اجرا کنند. برگه‌ها توزیع می‌شود. نگار جواهریان از بقیه می‌خواهد که چشمشان را ببندند و به نوبت گرگ و پیشگو چشمشان را باز کنند. فیلمساز اینجا هوشمندانه با به تعویق انداختن ارائه اطلاعات، تعلیق را به جان مخاطب می‌اندازد و در مرحله بعد برای آن که مخاطب فیلم خسته نشود، مرحله به مرحله دوربین را سمت گرگ‌ها و پیشگو می‌چرخاند.

هیچکاک در مصاحبه درخشان خود با تروفو تاکید می‌کند که تعلیق یعنی موقعیتی که مخاطب نسبت به بازیگران اطلاعات بیشتری داشته باشند و مثال می‌زند «یک شخص کنجکاو وارد اتاق فردی دیگر شده و شروع می‌کند به جستجو کردن در کشو های میز او. در همین لحظه، شما صاحب اتاق را نشان می‌دهید که در حال بالا آمدن از پله‌هاست. اینجاست که تماشاگران دوست دارند به او بگویند: «حواست را جمع کن، مواظب باش، یک نفر دارد از پله ها بالا می آید.» بنابراین، حتی اگر این شخص فضول، کاراکتر محبوبی نیز نباشد، باز هم تماشاگر برای او نگران خواهد شد. زیرا مخاطب اطلاعاتی دارد که کاراکترها ندارند». فیلم گرگ بازی با همین روش موفق می‌شود تا یک سوم پایانی، مخاطب را با خود همراه کند، ولی کار جایی خراب ‌شود که فیلمنامه‌نویس‌ها تصمیم می‌گیرند که لابیرنت تعلیق را یک لایه بیشتر توسیع دهند.

به موازات بازی پرتعلیق گرگ بازی، کارگردان با فلش‌بک‌ها و نمایش گذشته کاراکترها لایه جدیدی را ترسیم می‌کند، گویی قبل از این بازی، چند گرگ، نقشه شومی را در سر دارند و بازی مدت‌ها قبل شروع شده است. ولی در این مرحله مخاطب با بازی جدیدی روبرو می‌شود که قاعده‌اش مانند لایه اول دقیق و شفاف نیست و از طرف دیگر مخاطب در موقعیتی چندان بالاتر از شخصیت‌ها قرار نمی‌گیرد زیرا اساسا فیلم قادر به نمایش وضعیت شخصیت‌ها بعد از اطلاع آن‌ها از همدستی گرگ‌ها نیست، زیرا با اضافه شدن اطلاعات و بسط قصه، دنیای فیلم به پایان می‌رسد یا به مشکلات لاینحل ختم خواهد شد. این ناتوانی در بسط این لایه، باعث می‌گردد که این لایه آن‌قدر نحیف و لاغر باشد که کلا امکان ارتباط مخاطب با داستان را مختل می‌سازد.

این جا دقیقا جایی بود که فیلم گرگ‌بازی می‌توانست موقعیت خود را تا حد عالی ارتقا ببخشد. ولی به جای قوام و ترسیم لایه دوم، فیلمنامه‌نویسان تصمیم می‌گیرند در لایه سوم این بار مخاطب را مستقیما وارد بازی گرگ‌بازی کنند. جایی که دیگر مخاطب در قامت مردم عادی نمی‌داند که آیا کل این فیلم یک بازی است؟ یا باید به کدام کاراکتر به چشم گرگ بنگرد یا کدام یک از بازی‌ها و خرده‌داستان‌ها بلوف‌های بازی بوده است و کدام یک از شخصیت‌ها واقعیت را می‌گفته‌اند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *