توهم بزرگ

ابوالفضل بنائیان

فیلم «360 درجه» به کارگردانی «سام قریبیان» چندان هم آزارنده و غیرقابل تحمل نیست، تنها به شرطی که تصور تماشای یک فیلم جدی را از سر بیرون کنید و خود را از نظر ذهنی مهیای تماشای یک کمدی متفاوت کنید.

جاوید با بازی میلاد کی‌مرام و همسرش در مسیر سفر به شمال هستند که درست در فاصله‌ی چند صدمتری به گشت بازرسی پلیس، همسر جاوید به او می‌گوید که یک محموله‌ی موادمخدر را در خودرو جاسازی کرده است. پلیس محموله مواد مخدر را پیدا می‌کند و جاوید مسئولیت مواد مخدر را به عهده می‌گیرد و به زندان می‌رود. از آنجاییکه در پرونده او فقط حمل 27 گرم ذکر شده است، بعد از سه سال از زندان آزاد می‌شود و به دنبال همسر و فرزند خود می‌رود. درحالیکه مافیای مواد مخدر تصور می‌کنند که او مواد مخدر را در جایی پنهان کرده است. داستان فیلم 360 درجه بر مبنای جستجوی موادمخدر گم‌شده و ناپدید شدن همسر جاوید یک فیلم نوآر خلق کند.

سام قریبیان که تجربه نوشتن فیلم «گناهکاران» به کارگردانی پدرش «فرامرز قریبیان» را در کارنامه خود دارد، تلاش می‌کند که در فیلم «360 درجه» به آثار بزرگ سینما ادای دین کند ولی اهتمام او برای ادای دین، اقتباس، کپی‌برداری (یا هر نام دیگر) از آثار بزرگ آمریکا صرفا در اندازه یک ادعا یا توهم باقی می‌ماند. زیرا کپی‌برداری او از آثار بزرگ سینمای آمریکا آن‌قدر ناشیانه، سطحی و بی‌منطق است که می‌تواند از جدی‌ترین صحنه‌های فیلم یک کمدی ناخواسته بسازد. اولین مواجهه‌ی مخاطب با کمدی ناخواسته‌ی این فیلم در شنیدن نام‌ شخصیت‌هایی است که حتی استفاده از بدیل آن‌ها حتی در آثار کودکان و خردسالان نیز از رده خارج شده است. «هدهد»، «ناظم»، «موسم»، «مرمر» و «ظفر زعفرونی» تنها نمونه‌ای از نام‌هایی است که به کاملا به صورت قهری به شخصیت‌‌ها منتسب شده است و جز لبخند مخاطب هیچ کارکردی ندارد. گریم، تیپ و ژست‌های بازیگران نیز آن‌قدر کارتونی و عجیب است که تلاش برای هرگونه هم‌ذات‌پنداری از سوی مخاطب را عقیم می‌کند. به عنوان مثال بابک کریمی در نقش سرژیک، کاملا در شمایل دزدان دریایی با یک چشم بسته شده ظاهر می‌شود و سالن سینما را در بهت و حیرت فرو می‌برد.

فیلم «360 درجه» بهت وحیرت تماشگر را زمانی تکمیل می‌کند که کارگردان بازیگران حرفه‌ای و پرشمار خود را یکی پس از دیگری معرفی می‌کند بدون هیچ کارکرد دراماتیکی از داستان خارج می‌کند و این حضور آن‌قدر بیهوده و عبث است و آن‌قدر نحوه معرفی همین شخصیت‌ها غلوآمیز و غیرقابل باور است که به کلی مخاطب را از سوال محوری دراماتیک داستان دور می‌کند. شخصیت‌های اولین فیلم سینمایی سام قریبیان نه‌تنها مابه ازای بیرونی ندارند بلکه حتی در دنیای فیلم نیز قابل‌باور نیستند و در نتیجه کلیه کنش‌ها و واکنش‌هایشان فیلم را از بستر رئال خارج می‌کند و امکان درک فضای فیلم برای مخاطب را محال می‌سازد. شخصیت‌های فیلم 360 درجه با تکیه‌کلام‌های از رده خارج شده و آن ظاهر مضحک و آن فضای غیرقابل باور آ‌قدر پرداخت‌نشده و بدون شناسنامه‌اند که هیچ دلیلی برای کنش‌ها و رفتارشان نمی‌توان یافت. کاراکترهای این فیلم به ناگاه بغض می‌کنند، بچه‌دار می‌شوند، مواد مصرف می‌کنند و ناپدید می‌شوند و از همه مهم‌تر گویی هیچ‌کدام هیچ عقل و اختیاری برای کنش‌ها ندارند و منفعل و بی‌اختیار در صحنه‌های خارج از قاب دوربین باقی می‌مانند تا به دستور فیلمنامه‌نویس یک حرکت احمقانه‌ی دیگر انجام دهند. ورود و خروج شخصیت‌ها در فیلم 360 درجه، آن‌قدر بی‌منطق و بیهوده است که گویی هرکدام از شخصیت‌ها می‌آیند تا به بدترین وجه ممکن به یکی از شخصیت‌های فیلم‌های آمریکایی ادای دین کنند و صحنه را ترک کنند. سام قریبیان در این فیلم تلاش کرده است به فیلم‌های بزرگی مانند مظنونین همیشگی، محله چینی‌ها، رهایی از شاوشنگ، کازابلانکا و حتی گناهکاران ناخنکی بزند و با یک شخصیت یا میزانسن و حتی یک تیپ گفتاری علاقه خود به سینمای آمریکا را نشان بدهد ولی در عمل، تمامی این بازسازی‌ها و کپی‌برداری‌ها به اندازه پوستر فیلم‌های نوآر در اتاق موسم بی‌اثر و بی‌خاصیت است.

فیلم «360 درجه» تلاش می‌کند با نورهای پرکنتراست، خیابان‌های خیس، معرفی پلیس فاسد، زنان اغواگر، تصاویر واید و دنیای پر رمز و راز یک فیلم نوآر خلق کند. ولی همان‌قدر که او در خلق ویژگی‌های ظاهری فیلم نوآر وسواس به خرج داده است. اصل درام، تعلیق، کشمکش، گره‌افکنی و گره‌گشایی و از همه مهم‌تر تمرکز بر محور اصلی دراماتیک را فراموش کرده است. داستان فیلم 360 درجه آن‌قدر در پرده دوم پراکنده و مشوش ادامه می‌یابد که پلات اصلی داستان به کلی فراموش می‌شود و مشخص نیست مخاطب باید داستان جستجوی جاوید برای یافتن همسر و فرزندش باشد و یا آن که نگران موادمخدر به یغما رفته باقی بماند و یا آن که در «ناظم‌آباد» به دنبال «ناظم» بگردد.

این پراکندگی پردازش داستانی و توسیع خرده‌داستان‌های بیهوده روایت باعث شده است که کارگردان در انتهای فیلم با فلاش‌بک داستان را دوباره از ابتدا تا انتها تعریف کند. این روایت دوباره داستان، فارغ از بحث درستی یا نادرستی تکنیکی، در حکم اعتراف‌نامه کارگردانی است که متوجه الکن بودن داستان خویش شده است. شاید بهتر بود که کارگردان به جای ادای دین به آثار بزرگ سینما، نگاهی دوباره به تمامی آثار مورد علاقه‌اش بیاندازد ببیند که چطور فیلم‌هایی مانند خواب بزرگ، غرامت مضاعف، مرد سوم از لحاظ ساختار علّی معلولی مستحکم و منطقی داستان را به پیش می‌روند و چطور از تک‌تک المان‌های روایتش در جهت ساختن غافل‌گیری پایانی بهره می‌برد که هیچ‌کدام فابل حذف نیستند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *