فیلمسازی معکوس

ابوالفضل بنائیان

درباره فیلم «ناگهان درخت» و چیزهایی که نیست

می‌توان از همان پلان اول فیلم «ناگهان درخت»، که فرهاد با بازی پیمان معادی، روی تخت، نوزادی را در آغوش می‌گیرد و از زایش سخن می‌گوید، از مایه‌های لاکانی و فرویدی صحبت کرد و از رابطه عجیب پسر و مادر سخن گفت و میل به زایش قهرمان فیلم و سرخوردگی او را تفسیر کرد. می‌توان در سکانس‌های کودکی فرهاد و ماجراهای مدرسه او از سبک کارگردانی به نام «صفی یزدانیان» سخن گفت که چقدر علاقه به بازآفرینی درون‌مایه‌های کودکی دارد و چقدر این تبحر و علاقه، شبیه به میل استاد علی حاتمی در بازنمایش گذشته است. می‌توان حتی درباره ابعاد شخصیت قهرمان فیلم نیز کلی نظریه‌پردازی کرد که چقدر این شخصیت پیچیده است فلان کنش شخصیت منطبق بر فلان موضع اوست و چقدر جالب که این شخصیت، شباهت‌هایی با فلان شخصیت‌ها در تاریخ سینما دارد. حتی می‌توان درباره اشاره‌های فیلم به سینما و سریال و شعر سخن گفت و فهرستی پروپیمان نوشت از اشاره‌های متعدد فیلم به آثار کلاسیک تاریخ سینما، که چقدر فیلم ناگهان درخت شبیه فیلم‌های مورد علاقه کارگردان است و از اهمیت فیلم ایثار تارکوفسکی در ارتباط با ناگهان درخت صحبت کرد. حتی می‌توان یک مقاله کامل درباره استحاله لوکیشن به شخصیت در سینمای صفی یزدانیان نوشت، که چطور این تاکید سادیستیک «رشت» تبدیل به مقوله‌ای درماتیک در سینمای او می‌شود. حتی می‌توان یک مقاله کامل تطبیقی درباره زیبایی‌شناسی این فیلم با اشاره به موسیقی و فیلمبرداری تحسین برانگیز کریستف رضاعی و همایون پایور به نگارش درآورد. ولی فیلم «ناگهان درخت»، آخرین ساخته «صفی یزدانیان»، مطلقا هیچ‌ ارتباطی با موارد بالا ندارد. شاید بتوان در متنی محافظه‌کار،  ایرادها و اشکال‌های جدی فیلم را به بهانه سینمای شخصی و دل‌سپردگی‌های فردی بخشید و فیلم را با دو صفت شاعرانه و شخصی بدرقه کرد و آرام از کنار روحیه نقدپذیری کارگردانی گذشت که اتفاقا منتقد هم بوده است.

ولی فیلم «ناگهان درخت»، فیلمی است که در همه ابعادی که ذکر شد، فیلمی ناموفق است. زیرا تلاش می‌کند که همه موارد بالا باشد ولی در هیچ‌کدام موفق نیست. تلاش می‌کند عاشقانه باشد، ولی هجو فیلم‌های عاشقانه هم نیست. دوست دارد شاعرانه باشد، ولی حتی با سینمای شاعرانه شوخی هم نمی‌کند. دوست دارد نوستالژیک باشد ولی هیچ‌کس را یاد هیچ‌چیز نمی‌اندازد. دوست دارد فیلمی جدی و مهمی باشد ولی حتی شوخی هم بلد نیست. فیلم «ناگهان درخت» نمونه کامل خروجی فردی است که تعبیر و تفسیر در سینما را به خوبی بلد است، ولی کارگردان خوبی نیست. منتقد است، ولی فیلمساز نیست. فیلم «ناگهان درخت» نتیجه مهندسی معکوس فیلم‌هایی است که یزدانیان دیده است و دوست داشته است و به صورت مشروح تفسیر و تعبیر شده است. به همین دلیل ملغمه‌ای است که تنها به ضرب و زور اعتراف نزد روانشناس در قالب یک فیلم سینمایی درآمده است. به همین دلیل به شدت واجد شرایط تعبیر و تفسیر است، زیرا عامدانه توسط فیلمساز نکاتی در فیلم گنجانده شده است که مخاطب آشنا به تفسیر و رمزگشایی سینما آن را پیدا کند و تفسیر کند و به همان شدت امکان هم‌دلی و ارتباط با مخاطب را ندارد، چون فیلم هیچ ساختار ارگانیک یک پارچه و متحدی ندارد که بتواند توسط مخاطب درک شود. این مدل فیلمسازی، در هر تکه کوچک‌تر از کل فیلم، خواه یک سکانس، خواه یک پلان، دوست‌داشتنی‌تر و همراه‌تر از کل فیلم است. کافی است که مثلا سکانس‌های مدرسه یا سکانس‌های گفتگوی مادر-پسری را ببه صورت مجزا برای کسی به نمایش بگذارید تا ببینید که چطور مشتاق به تماشای کل فیلم خواهد شد؛ در عوض برای فردی فیلم را دوبار به نمایش بگذارید و نظرش را مثلا درباره همان سکانس‌ها بپرسید و ملال را در چهره او به تماشا بنشینید.

فیلم «ناگهان درخت» را می‌توان داستان فرهاد میان‌سال دانست که وقتی عزم مهاجرت دارد، به صورتی عجیب بازداشت می‌شود و چند سالی در زندان می‌ماند. فیلم ناگهان درخت را می‌توان داستان زندگی مردی دانست که دل در گروی مادر و شهر کودکی‌اش دارد و در همان سن باقی مانده است و میهن و مادرش چون ابژه‌ای قدرتمند روی زندگی‌اش سایه انداخته است. فیلم «ناگهان درخت» را می‌توان داستان کودکی پسربچه‌ای به نام فرهاد دانست که در بچگی عاشق سوزان می‌شود و عشق دوران کودکی را به نظاره نشست و از همه‌ی این‌ها گذشته؛ فیلم «ناگهان درخت» داستان فیلمسازی است که بیشتر از فیلمسازی، نقد و تفسیر و تعبیر اثر سینمایی را به خوبی می‌داند، به خوبی می‌داند که منتقدان در مواجهه با اثر سینمایی دنبال چه شاخصه‌هایی می‌گردند و هر اِلِمانی، چه کانسپتی را به ذهن منتقد و مخاطب جدی‌تر سینما متبادر می‌کند. به همین دلیل تمام شاخصه‌ها، خرده‌داستان‌ها و روایت‌های فیلم «ناگهان درخت» انگاشته شده است تا بعدا تفسیر شوند. به همین دلیل تداوم حسی و دراماتیک برای مخاطب رقم نمی‌زند و معنایی نمی‌سازد. فیلم بیشتر به غرغرهای پسری عقیم شبیه است که در پنج‌سالگی متوقف مانده است و به قول بازجوی فیلم با بازی «سیامک صفری» فکر می‌کند که صحبت‌هایش خیلی جذاب است و بیش از آن که سلیقه او در فیلم‌ها و کتاب‌هایش تحسین‌برانگیز و شخصیت‌ساز باشد با انفعال و رفتار لوس او، زجرآور و دردآور شده است.

فیلم «ناگهان درخت» به همه موارد ذکر شده و ادعاها نوک می‌زند و در هیچ‌کدام تامل نمی‌کند، عمیق نمی‌شود و جدی نمی‌شود. حتی شوخی و پارودی هم نمی‌شود. خرده‌داستان‌ها و اشاره‌هایی که در فیلم آمده‌اند، بیان می‌شوند تا بعدا تفسیر شوند، نه آن که در ارتباطی ارگانیک با سایر اجرای یک اثر سینمایی باشند. به همین دلیل در ذات، خودبسنده باشند و نمی‌توانند ارتباطی ناخودآگاه با مخاطب برقرار کنند. آمده‌اند تا لایه دوم فیلم را جعل کنند نه اینکه در لایه اول فیلم و در سلسله اتفاقات لازم و حیاتی باشند و در لایه دوم، پتانسبل تفسیر داشته باشند، از همین روی است که اشاره‌های فرویدی فیلم، لایه دوم و زیرمتن نمی‌سازند، بلکه جعل می‌کنند. گذاشته شده‌اند تا پیدا شوند نه این که توسط مخاطب و در ارتباطی ناخودآگاه با ذهن مخاطب کشف و شهود شوند. پس می‌توان با اطمینانی بیشتر نتیجه گرفت که تک‌تک اشاره‌های فیلم هیچ ارتباطی حتی با خود اثر ندارند و کاملا مجزا و قبال حذف و تعدیل هستند و اگر کمی تلخ‌تر خواسته باشیم به این قضیه نگاه کنیم همه این اشاره‌ها آمده‌اند تا مخاطب جدی‌تر و منتقد را فریب دهند و در نتیجه همان مخاطب را وادار به تحسین فیلمساز کند. فیلم «ناگهان درخت» مانند قهرمانش عقیم، منفعل و بی‌مصرف است. با کلی ادعا و زرق و برق نمی‌تواند حتی به قدر فیلمفارسی، ارتباط مخاطب را موجب شود و درست مثل عاشقی‌های فرهاد، بیش از آن که دوست‌داشتنی باشد، متظاهرانه است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *