ورود قطار به ایستگاه

ابوالفضل بنائیان

اگرچه تماشاگران فیلم «ورود قطار به ایستگاه» در سال 1895 میلادی از ترس قطار، سالن سینما را ترک کردند، ولی بعد از آن واقعیتِ خیالی «قطار روی پرده» را دیگر باور نکردند و هیچ قطاری در سینما نتوانست کسی را بترساند. سینما، دیالوگ کشف و شهود معنا بین مخاطب و فیلمساز است و همین قابلیت باعث شده است که سینماگر و مخاطب در کنار هم، روند تکامل سینما را تجربه کنند. هرچقدر که سینماگران به تکنیک‌ها، تئوری‌ها و ابزار سینما مسلط می‌شدند، مخاطب نیز یاد گرفت که چگونه حس خود را برای درک عمیق‌تر کشف سینما مجهز کند و آمادگی بالاتری برای لذت بصری به دست بیاورد. به مرور زمان، فیلمسازان متوجه قاعده‌ای خاص یا روشی ویژه‌ای شدند که می‌توانست کارکرد تاثیرگذارتری روی مخاطب داشته باشد و کلیشه‌ها بوجود آمدند. ولی با تکرار استفاده از الگوهای موفق، کلیشه‌ها خود تبدیل به بزرگترین مانع در امر باورپذیری و درک دنیای فیلم شدند.

فیلم «احتمال باران اسیدی» با یکی از کلیشه‌های سینمای هنری شروع می‌شود. «منوچهر رهنما» با بازی «شمس لنگرودی»، پیرمرد بازنشسته‌ای است که هرگز ازدواج نکرده است. تکرار و ملال، دو قسم جدا نشدنی زندگی اوست که حتی مخاطب را در شروع داستان آزار می‌دهد. منوچهر برای فرار از ملال زندگی، از فومن به تهران می‌آید تا دوست قدیمی خود به نام «خسرو» را پیدا کند. همین که فیلمی از یک پیرمرد نابازیگر به عنوان نقش اصلی فیلم بهره می‌گیرد، حجت را برای مخاطب تمام می‌شود که باید در دقایق طولانی، ملال و کسالت را در سینما به تماشا بنشیند. ولی تمهیدی که «بهتاش صناعی‌ها» برای باورپذیری و واقع‌گرایی اثر خود از آن استفاده می‌کند، کلیشه‌زدایی و آشنایی‌زدایی از کلیشه‌های این نوع سینما است. فرار از کسالت و تکرار، اولین تلاش کارگردان در روایت داستان است که به درستی می‌داند که هیچ دلیلی وجود ندارد که برای نمایش کسالت و تکرار، حتما فیلمی کسل‌کننده و آزارنده ساخت. فیلم «احتمال باران اسیدی» با ریتم مناسب و خرده روایت‌های فراوانی که در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، هرگز اجازه نمی‌دهد که کسی در سالن سینما خمیازه بکشد. زندگی پرهیجان و پرانرژی دو جوان فیلم با طنز موقعیت بازیگر جوان فیلم «پویا رحیمی»، اولین تجربه سینمایی بهتاش صنیعی‌ها را به اثری گرم و شاداب تبدیل می‌کند.

آشنایی‌زدایی در فیلم «احتمال باران اسیدی» از نام فیلم آغاز می‌شود، آنجا که باران با تمام مفاهیم سرزندگی و نشاط، تبدیل به عاملی مرگ‌بار می‌شود و یک نوع زیبایی مرگ‌بار را معنا می‌بخشد. تهدیدی که منوچهر از ابتدای فیلم با به همراه داشتن یک چتر از آن در حذر است. نویسندگان این فیلم، بارها هوشمندانه با استفاده از همین تمهید کلیشه‌زدایی، به مخاطب رو دست می‌زنند و با خلق یک دنیای کاملا باورپذیر دغدغه‌ی پیگیری درام را برای مخاطب جدی می‌کنند. اگرچه مصرف موادمخدّر، سرنوشت خسرو در سکانس پایانی و حتی علّت پنهانی جستجوی منوچهر هر کدام از یک آشنایی‌زدایی جسورانه سرچشمه می‌گیرد، ولی هنرمندانه‌ترین و دقیق‌ترین آشنایی‌زدایی فیلم آنجاست که فیلم تصمیم می‌گیرد تعریف جدیدی از دوست و رابطه شکل دهد. در فیلم سکانسی وجود دارد که دختر فیلم برای پیدا کردن خسرو، به فیس‌بوک سر می‌زند و توضیح می‌دهد که فردی، هزار دوست دارد. پیرمرد حیران و متعجب باور نمی‌کند که کسی بتواند هزار دوست داشته باشد. ولی فیلم این نوعِ غریبِ تنهایی در کنار هزاران نفر را سراسر فیلم بسط می‌دهد و از مفهوم دوست و دوستی، آشنایی‌زدایی می‌کند. شگفت‌زدگی اول آنجاست که دخترک فیلم با مردی دیگر در خیابان قرار می‌گذارد و از مفهوم کلیشه‌ای عشق اساطیری دوری می‌جوید و با نحوه غریب جدایی این سه نفر، اصل ماندگاری عشق را به سخره می‌گیرد. حتی زمانی که منوچهر بعد از سال‌ها خسرو را در آن موقعیت می‌بیند و عطای افشای راز سی ساله را به لقایش می‌بخشد، فیلم مشغول قبض و بسط تعریف جدیدی از دوستی و رابطه در قرن بیست و یکم است. آدم‌ها در فیلم «احتمال باران اسیدی» در رویه‌ای حداقلی با همدیگر هم‌کلام می‌شوند، به همدیگر کمک می‌کنند و برای هم فداکاری می‌کنند. گویی این رابطه حداقلی، حداکثر توقع و نیاز انسان معاصر است. رابطه‌ای که بر مبنای نیازهای لحظه‌ای و برای فرار از تعهد آینده، معنایی جدید یافته است. رابطه‌‌ها و دوستی‌هایی که در تقابل و تضاد کامل با تعابیر و تعاریف است و از معنای دوست، آشنایی‌زدایی می‌کند.

  به تعبیر اشکلوفسکی در مقاله‌ی «هنر به مثابه‌ی تمهید»، کارکرد هنر در توانایی «آشنایی‌‌زدایی» از مفاهیم و در نشان دادن آن‌ها به شیوه‌ای نو ونامنتظر نهفته است. هنر با ایجاد اشکال غریب و با افزودن بر دشواری و زمان فرآیندِ ادراک، از اشیا و مفاهیم آشنایی‌زدایی می‌کند و این آشنایی‌زدایی در کنار محوکردن عادت، درک جدیدی به مخاطب می‌بخشد که آشناتر و نزدیک‌تر نسبت به تجربه‌ی شخصی مخاطب است. نکته افتراق فیلم «احتمال باران اسیدی» و تعاریف جسورانه‌اش، در جنس همین آشنایی‌زدایی از مفاهیم بدیهی است. مفاهیمی که از فرط تکرار کلیشه‌ها، شکلی دروغین یافته‌اند و ادراک انسان برحسب عادت قادر به درک آن نیست. در مورد تنهایی، انفعال و انزوای انسان در این فیلم مطالب بسیاری منتشر شده است، ولی معجزه فیلم احتمال باران اسیدی در توسیع مفهوم «رابطه» نهفته است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *