بامداد خمار
«دوران عاشقی» بزرگترین شگفتی سیوسومین جشنواره فیلم فجر بود، البته نه خود فیلم بلکه کاندیداتوری در ده رشته و دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای فیلمی که یکی از سطحیترین و کلیشهایترین فیلمنامههای جشنواره سیوسوم فجر را به خود اختصاص داده بود. «بیتا» با بازی «لیلا حاتمی» وکیلی موفق است که موضوع اغلب پروندههای او زنان و مشکلات زناشویی است. او همچنان که مشغول ستاندن حقوق از دست رفته زنان عالم است، در فرآیندی انتقامی به پروندهای میرسد که این بار همسرش در قامت یک مرد خائن ظاهر شده است و به دور از چشم او همسر دومی اختیار کرده است و فرزندی به جای گذاشته است و حالا همسر دوم آمده است تا از شرافت خودش دفاع کند.
اگر به تصویر روی جلد رمانهایِ زردِ زنانه دقت کرده باشید، تم مشترک روی جلد آنها تصویری زنی زیبا و غمگین است که شدیدا به فکر فرو رفته است و اگر شما یارای این حجم ابتذال و سطحیگری را داشته باشید و یکی از همین رمانهای زرد را به پایان رسانده باشید، با زنی غمگین روبرو میشوید که از ظلم و جور مردان بیوفای عالم به ستوه آمده است.
اغلب این داستانها با تکیه بر ملودرامهای عشقی، پرداختی ذهنی و درونی دارند و به مسائل خانوادگی و به خصوص زنان میپردازند. جهانبینی ساده و ابلهانه این داستانها معمولا با تقسیم دنیا با آدمهای خوب و بد و فرار از پرداخت شخصیتهای خاکستری میسر میشود. زنان بد در این رمانها فاعلیت دارند، توجه مردان را به خود جلب میکنند، اما زنان خوب متین و باوقار و معصومانه مورد طلم واقع شدهاند و اغلب منفعل عمل میکنند.
این پرداخت سطحی، دمدستی و مبتذل، شیوهای است که در فیلم «دوران عاشقی» در استفاده از این دوکلیشه به وضوح اتفاق میافتد. شخصیتهای فیلم بیش از حد کلیشهای و سیاه و سفید است. لیلا حاتمی در نقش «بیتا» ادامهی همان بازی سرد، منفعل و مظلومانه او در سینما است. حمید با بازی «شهاب حسینی» یکی از سرگشتهترین شخصیتهای داستان است، گویی فقط آمده است تا نامش چند مخاطب را به سالن سینما بکشاند و به بیتا خیانت کند. به طور خلاصه، زنان داستان در منتهاالیه خوبی و مهربانی ایستادهاند و در دیگر سوی مردان داستان هستند که خائن و بدبین و دزد هستند. و از همه مضحکتر، کاراکتر «زندی» با بازی «فرهاد اصلانی» اسطورهی تمام نمای بدی است که حتی در غذاخوردن و پیپکشیدن او شمایل پلیدی او را میتوان دید.
دومین ویژگی رمانهای عامهپسند، سلسله ماجراهای اتفاقی و بر پایه شانس و تقدیر است. مشکل آنجا شروع میشود که این رمانها به دلیل خیلِ مخاطبانِ زن خود تلاش میکنند تا احساسات را (به عنوان شیوه تفکر زنانه) بر منطق (به عنوان شیوهی تفکر مردانه) ارجح بشمارند. به همین دلیل نقاط عطف داستانی در این رمانها در کلیشهایترین حالت ممکن و به دور از هرگونه منطق داستانی یا خلاقیتی رخ میدهد. دختری از فرنگ بر میگردد و به شرکت دایی خود میرود تا با فضای ایران آشنا شود. دختر در یک بحث آبگوشتی از کارمند شرکت داییجان تعریف میکند و به سادگی هرچه تمامتر با یک شام و یک سفر کاری به شمال، به قول شخصیت فیلم «سنپطرزبورگ»، تق! درک میشود و بچهدار میشوند. نویسنده فیلمنامه «دوران عاشقی» و برندهی جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره فجر تا توانسته است برخلاف تمام کتابهای فیلمنامهنویسی، منطق داستانی را فدای احساسات زنانه کرده است. سلسله اتفاقات بلاهتآمیز این فیلم آنجایی به اوج میرسد که مرد خائن داستان ناگهان دست در جیب خود میکند و سندی بیرون میآورد که سالن سینما را غرق خنده میکند. ماجرای «پزشک قلابی» و عمل جراحی احتمالا ناموفق او شاید نمونهی کاملی از سادهنگری و بلاهت مفرطی باشد که در سرتاسرفیلم موج میزند وبیشتر ریشه در امیال و آرزوهای خام دخترانه دارد، تا منطق داستانی که تلاش میکند فرزند زمانه و واقعگرا باشد. این برخورد سطحی را حتی در نحوه برخورد نویسنده با پدیدهی خیانت میتوان دید که خیانت را تنها برآمده از یک موقعیت اتفاقی و برپایهی ناآگاهی لحظهای انسانها قلمداد میکند و از آن سطحیتر تنها پیامد خطرناک «خیانت» را در دردسرهای فرزند ناخواسته تقلیل میدهد.
عدهای معتقدند که ادبیات عامهپسند و فیلمهایی که بر اساس آنها ساخته میشود، اگرچه به مشکلات زنان میپردازد و تلاش میکند در قامت یک خیرخواه و مصلح اجتماعی جامعه زنان ظاهر گردد ولی بیشتر از آن که این رسانهها بتوانند کمکی به وضعیت زنان داشته باشند، کارکردی تخدیری دارند و آگاهی کاذب و ایدئولوژی دروغینی در ذهن مخاطب ایجاد میکنند که باعث تشدید همان فضا و انفعال جامعه زنان میشود. تصویری که فیلم «دوران عاشقی» و باقی ملودرامهای سطحی از زنان ترسیم میکنند، تصویری کاذب و دروغین از آرمانشهری است که در آن زنانِ زیبا با عزت نفسی مثالزدنی مقابل بدیها و نامردمیها نمیایستند و آنها را واگذار میکنند به دست تقدیر و فلسفهی کارما تا شاید آنجا حقشان بازگردانده شود. این نوع آثار ناخودآگاه احساسی در مخاطب ایجاد میکنند که نهایت فداکاری زنانه را در انفعال از بحران پیشآمده جستجو میکند و تلاش میکند از انفعال ناچار از ضعف شخصیت مظلوم زن در فضای مردانهیِ داستان، یک حماسهی اساطیری خلق کند.
ادبیات عامهپسند اگرچه در بدنهی ادبیات هر جامعهای تبدیل به یک جریان مستقل شده است که میتواند خیل عظیمی از مخاطبان را جذب کند، ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که سینما نیز برای به دست آوردن اقبال عمومی مخاطبان در استفاده از همان فرمولها موفق باشد. زیرا ترجیح احساسات بر تعقل در رمانهای زرد تبدیل میشود به فیلمنامهای ضعیف که حتی سادهترین مناسبات آن در فضای شعاری و غیرواقعی فیلم هجو میشود و از طرفی دیگر زبان ساده رمانهای عامهپسند در میزانسنهای کلیشهای و ابلهانه بروز پیدا میکند. «علیرضا رئیسیان» که در فیلم قبلی خود «چهل سالگی» با اقتباس از رمانی به همین نام از «ناهید طباطبایی» تا حدودی در خلق یک ملودرام خانوادگی موفق بود. این بار با استفاده از مشاورین رماننویس خود نیز تلاش کرده است تا ملودرامی بر اساس الگوهای رمانهای عامهپسند بسازد. ولی به جای خلق یک تراژدی زنانه که بتواند مخاطبان را به سالن سینما بکشاند، کلیشهای مضحک خلق کرده است که در صحنههای تراژیک سالن را غرق خنده میکند.