عصمت غمگین اخلاق

ابوالفضل بنائیان

نقد فیلم نگهبان شب ساخته رضا میرکریمی

سیدرضا میرکریمی چند سال پیش در مصاحبه‌ای درباره فیلم «امروز» گفته بود که یونس، قهرمان فیلم، همان گنجشکی است که به اندازه منقارش تلاش می‌کند تا جنگل در آتش را خاموش کند و به بزرگی آتش فکر نمی‌کند. این جمله، اگرچه شعاری به نظر می‌رسد ولی کلید خوبی برای ورود به دنیای فیلم‌های جدید میرکریمی است.

قهرمان‌های داستان‌های اخیر او با به رغم توان محدود و تاکید فیلمساز بر ناتوانی آن‌ها، تلاش می‌کنند تا فارغ از وظیفه دیگران و بی‌نیاز از توجه مردم و رها از نتیجه تلاش‌شان، جهان بهتری بسازند و کورسوی امیدی برای جهانی باشند که ذره‌ذره در پلیدی و ناپاکی فرو می‌رود. میرکریمی در فیلم «نگهبان شب» تلاش کرده است که مرزهای تاثیر اثر هنری به مثابه نقد اجتماعی را توسیع دهد به نحوی که فیلم‌های او، هویتی افشاگر و آشکارکننده دارد تا امری را که از لحاظ اجتماعی یا تاریخی پنهان گردیده یا در جامعه نرمالایز شده را به صورتی تاب‌نیاوردنی به نمایش می‌گذارد و شرایطی را فراهم کند که مخاطب بتواند درکی صحیح از هنجارهایی داشته باشد که به نظر درست می‌رسند ولی در حقیقت پشت اصول و قواعدی نامتجانس مستور شده‌اند. به همین دلیل کاراکترهای منفی سینمای اخیر او خصوصا فیلم امروز و نگهبان شب، هیولاهایی نرمالایز شده هستند که در بطن جامعه در کنار ما حضور دارند، ولی لزوما واکنشی نفرت‌انگیز در ما پدید نمی‌آورند.

میرکریمی در فیلم «امروز» تلاش کرده بود انتقادهایی از جامعه‌ای بیان کند که از فرط تلاش برای دخالت نکردن در امور خصوصی دیگران، تبدیل به موجودی بی‌تحرک و بی‌احساس شده است و از افراط در اجرای اصل به ابتذال کشیده «قضاوت نکنیم» تبدیل به توده‌ای منفعل شده است و از تمامی چیزهای که به عنوان کرامت انسانی نامیده می‌شود، فاصله گرفته است. در فیلم «قصر شیرین» میرکریمی با خلق دوئتی هنرمندانه، خوبی و بدی را در تناظری آهنگین روبروی هم قرار داده بود. سویه خوب داستان، خاطراتی زنی مرده بود که گویی در ذهن دو کودک خردسال ادامه می‌یابد و سویه بد ماجرا مردی بود که هر لحظه جلوه‌ای جدید از شرارتش، مخاطب را به حیرت وا می‌داشت و در اتفاقی هنرمندانه، هرچه زمان فیلم به جلوتر می‌رفت، جلوه‌ای ترسناک از گذشته کاراکتر مرد ماجرا عیان می‌گردید و در نظر مخاطب تبدیل به هیولایی وحشتناک‌تر می‌شد و در زمان حال فیلم، شخصیت هیولا اندکی تلطیف می‌شد و امید مخاطب برای نجات این هیولا قوت می‌گرفت. ولی نکته جالب جایی بود که تصور مخاطب مقید به اخلاق و مُصر به قضاوت را دائم زیر سوال می‌برد. طراحی داستان در فیلم قصر شیرین بیش از این که به وضعیت کاراکترها معطوف باشد، به نگاه مخاطب به کاراکتر اصلی داستان معطوف بود که ایا این شخصیتِ متزلزل، شایسته ترحم، بخشش و تساهل و تسامح مخاطب است یا خیر و هرجایی که مخاطب به دلیلی به جوابی قطعی می‌رسید با سنگین کردن سویه دیگر ترازو این نقطه تعادل را از بین می‌برد.

در فیلم نگهبان شب، روند داستان به شیوه‌ای طراحی گردیده است که هرچه زمان فیلم جلوتر می‌رود مخاطب بیشتر پی به پاکی، صداقت و درستی رسول، قهرمان داستان می‌برد و در سویه‌ای کاملا پارادوکسیکال دنیای بیرونی داستان جای ترسناک‌تری می‌شود.  این عیان شدن درستی فردی و افشای پلیدی نهفته در ساختار اجتماعی و طبعا تعارض بین آن‌ها بی‌شباهت و بی‌ربط به سوال مهم فلسفی آدورنو نیست که «آیا زندگی بد را می‌توان خوب زندگی کرد؟». فیلم در یک اتفاق پارادوکسیکال، دو جهان را در کنار هم می‌سازد و عامدانه از هم‌جواری آن‌ها معنایی تازه می‌سازد. دنیای اول بر پایه سادگی و معصومیت اعجاب‌انگیز رسول است و در مقابل دنیای واقعی وجود دارد که دزدی‌ها، بدی‌ها و پلشتی‌ها در رئالیستیک‌ترین حالت ممکن وجود دارد، نکته جالب جایی است که مخاطب در این تضاد، هیچ تمایلی برای شنیدن و دیدن دنیای دوم ندارد و آن چنان شیفته سادگی رسول و زندگی محبت‌آمیز او و همسرش شده است که در خیلی از لحظات فیلم، دنیای بیرون را از یاد می‌برد یا حداقل تمایلی برای دنبال و تعقیب داستان آن ندارد. ترجیح مخاطب به تماشای دنیای فانتزی، غیرواقعی و رویاگونه رسول به جای مواجهه با زندگی واقعی، باورپذیر و ملموس دنیای بیرون نکته مهم فیلم نگهبان شب به کارگردانی رضا میرکریمی است. از این جهت فیلم «نگهبان شب» به رویایی شیرین می‌ماند که مخاطب اصلا تمایل ندارد که از خواب برخیزد. ولی نکته اعجاب‌انگیز اینجاست که اساسا تماشاگران با انتقال سینما به قلمرو فانتزی، این امکان را می‌یابند تا از واقعیت زندگی فرار کنند و برای خود مامنی بسازند تا از واقعیت زمخت بیرونی فاصله بگیرند. تصویری که مخاطب روی پرده سینما می‌بیند در نسبت با نگاه مخاطب شکل می‌گیرد و هر رویدادی بر پرده سینما با فکر و ذهن مخاطب تکمیل می‌گردد. کاری که میرکریمی در فیلم «نگهبان شب» انجام می‌دهد این است که مخاطب خسته از واقعیت بیرونی را به فانتزی زندگی شخصی رسول دعوت می‌کند و درست زمانی که در مقابل معصومیت و سادگی او دامن از کف می‌دهد با نمایش پلیدی‌ها و دسیسه‌های دنیای بیرون، مخاطبی که در رویای کودکانه رسول غرق شده است را بیرون می‌کشد و اتفاقات تلخ و تراژیک فیلم  را یکی یکی رو می‌کند و بر خلاف دیدگاه رایج، از فانتزی نه برای فاصله‌گذاری مخاطب با واقعیت، که برای آغشته کردن او با بطن وقایع استفاده می‌کند.

ولی گره دراماتیک فلسفی فیلم جایی آغاز می‌شود که دنیای رویاگونه رسول توانایی امتداد تا دنیای واقعی را ندارد. رسول هرچند که همان اتاق محقر و کوچک از کل مساحت پروژه او را برای خوشبختی کفایت می‌کند، ولی نمی‌تواند تا ابد در همان اتاق بماند و در دنیای بیرون، استثمار، دزدی و پلشتی با قدرت بیشتری نسبت به دنیای درون در حال پیشروی است. آدورنو در کتاب اخلاق صغیر از دشواری راهی سخن می‌گوید که فرد برای زندگی خوب، ناچار به مواجهه با دنیایی در بیرون است که بر اساس محرومیت ساختاری و ظلم نظام‌مند پایه‌ریزی شده است. سوال اصلی داستان و مشکل رسول همان موضوعی است که آدورنو مطرح می‌کند؛ رفتار اخلاقی یا آنچه رفتار شایسته و ناشایست می‌نامیم، همواره یک پدیده اجتماعی است به عبارت دیگر، صحبت کردن از رفتار و کنش اخلاقی، مستقل از مناسبات میان انسا‌‌ن‌ها مطلقاً بی‌معنا است، و فردیتی که صرفا برای خود وجود داشته باشد چیزی جز یک انتزاع تهی نیست. به همین دلیل وقتی دنیای رسول از خانواده خود، خانواده همسر و صاحب‌کارش اندکی بزرگتر می‌شود، بحران در زندگی رسول به وجود می‌آید و جالب‌تر این که این رسول نیست که تمایل دارد یا وسوسه می‌شود سری به دنیای بیرون بزند یا آلوده دنیای بیرونی و واقعی شود، بلکه این دنیای بیرون است که به سراغ رسول می‌آید و او را از آن زندگی بیرون می‌کشد و همانند آن سیلی، رسول را از خواب شیرین بیدار می‌کند.

آدورنو اعتقاد داشت که «اثر هنری ناب از یک جهت یک «واقعیت»  اجتماعی است و از جهت دیگر «بت‌واره‌ای» است که به حل شدن در روابط تن نمی‌دهد». فیلم «نگهبان شب» نیز به همین ترتیب همان‌قدر که شبیه جریان فیلم‌های اجتماعی است، به همان اندازه هم از هرگونه شباهت با سینمای اجتماعی سرباز می‌زند. فیلم با نوع انتخاب بازیگر، انتخاب لوکیشن و جزئیاتی در زندگی، امیدها و ترس‌های کاراکترهای فیلم عملا نوعی رئالیسم اجتماعی خلق می‌کند ولی با فاصله گرفتن از کلیشه‌های این نوع سینما که تمایل به نرمال کردن و منقاد کردن سوژه‌ها دارند از صلب‌شدگی سوژه‌های اجتماعی خود می‌گریزد. کلیشه‌هایی مثل نگاه ستایش‌آمیز به زشتی فقر و نگاه نوستالژیک به گذشته که در عقب‌مانده‌ترین حالت ممکن سعادت انسان امروز را در بازگشت به سنت و سبک زندگی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها می‌داند یا از سوی دیگر نوعی نگاه کلیشه‌ای ترحم‌انگیز به مقولاتی مانند فقر، بدهکاری و بدبختی که تنها در پی کاسبی و فستیوالی توریستی از پایین شهر است. میرکریمی به جای سازگاری با این کلیشه‌های اجتماعی با نمایش کرامت انسانی کاراکترهای پایین شهر با جزئیاتی هنرمندانه و خلق دنیایی که حتی بیش از ظرفیتش به سراغ سانتی‌مانتالیسم می‌رود،  از شی‌وارگی سینمای مرسوم اجتماعی فاصله می‌گیرد.  این نوع نگاه به پایین شهر، علاوه بر ارزش اخلاقی و انسانی، راه حل خلاقانه‌ای برای این نوع سینما است که در سال‌های اخیر زندگی پایین شهر در سینما را به عجایب مخلوقات تبدیل کرده است.

ولی علاوه بر شباهت داستان این فیلم به سوال فلسفی آدورنو و تاکید آدورنو بر این که اثر هنری می‌بایست به مثابه افشای بت‌وارگی زندگی نرمالایز شده باشد، در نتیجه‌گیری و پایان داستان نیز به نظرات این فیلسوف آلمانی بی‌شباهت نیست. چه فرار یونس با کودک از بیمارستان در فیلم «امروز» و چه شفقتی که حامد بهداد در انتهای فیلم «قصر شیرین» از خود نشان می‌دهد و چه تقدیر رسول در پایان فیلم «نگهبان شب»، شاید آن چیزی نباشد که انسان سرگردان بین پارادوکس‌های اخلاقی و مخاطبی که به پایان‌های متقن و صلب نیاز دارد را راضی کند. آدورنو همان‌قدر که در پرسش و افشای گره‌های اخلاقی تاکید دارد،  از ابداع اصول اخلاقی جدید و پاسخ متقن به این پرسش‌ها حذر می‌کند زیر اعتقاد دارد تلاش برای معرفی و ساختار جدید موضوعی مستقل از نقد وضعیت فعلی است و ممکن است تحت لوای هر نام بزرگی، جامه‌ای بس فراخ بر متضاد آن بنشیند. فیلم «نگهبان شب» هم هرچند که با جزئیات زندگی رسول را شرح می‌دهد ولی در پایان از افشای عاقبت رسول سرباز می‌زند و در واقع این سوال مهم را بی جواب می‌گذارد که چه بلایی برای اصول اخلاقی قهرمان ساده‌دلش بعد از همه اتفاقات خواهد آمد. این پایان اگرچه از لحاظ فلسفی دقیقا با وضعیت نامعتبر انسان در بحران‌های اخلاقی عصر جدید منطبق است ولی با ذائقه و عادات سینمایی مخاطب سینما اندکی مغایر است که البته این عدم قطعیت نهفته در جواب آن سوال فلسفی با نگاه تغزلی کارگردان و آن سکانس پایانی کمی تلطیف شده است.

منتشر شده شماره 28 مجله فیلم امروز

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *