عشق پیری

ابوالفضل بنائیان

فیلم آشفتگی چقدر با ژانر نوآر فاصله دارد

«نوآر» یکی از مناقشه‌برانگیزترین و جذاب‌ترین مباحث در ژانر است و فیلم «آشفتگی» به کارگردانی «فریدون جیرانی» نیز که تلاش می‌کند نوآر باشد نیز فارغ از این مناقشات نیست. ژانر نوآر از نام فرانسوی تا انتساب آن به فیلم‌های آمریکایی و از پیشینه ادبیاتی آن تا تعاریف مختلف آن همیشه مورد بحث بوده است.

داستان فیلم «آشفتگی» داستان نویسنده ناموفقی به نام «باربد» با بازی «بهرام رادان» است که به شیوه ژانر نوآر، فردی عبوس و منزوی است. «بردیا» برادر دوقلوی «بارید» بر خلاف قهرمان منزوی، فردی خوش‌گذران و عیاش است که موقعیت مالی مناسبی دارد، ولی بردیا و باربد چند سالی است که با یکدیگر رابطه‌ای ندارند و بعد از چهار سال، امضای قراردادی در شمال باعث می‌شود که بردیا و بارید همسفر شوند. در مسیر جاده، باربد، بردیا را به قتل می‌رساند و خود را شبیه برادرش آرایش می‌کند و به تهران باز می‌گردد. مشکل اصلی جایی آغاز می‌شود که بردیا تلاش می‌کند خود را جای برادرش جا بزند و به شرکت برادرش می‌رود و پای آخرین مشرقیِ جیرانی به داستان باز می‌شود. دریا مشرقی با بازی مهناز افشار، زن اغواگر ژانر نوآر آخرین فیلم جیرانی است، زنی که همه دوستش دارند و روح و روان مردان داستان را تسخیر کرده است و به اندازه همه فیلم‌های ژانر منفعت‌طلب و حیله‌گر است.

ولی فیلم «آشفتگی» با تمام دقت و ظرافتی که موقع ساخت آن به خرج رفته است، فیلم خوبی نیست. مهم‌ترین ایرادی که منتقدان نسبت به این فیلم بیان کرده‌امد، اشاره به فیلمنامه ضعیفی است که هم‌پای بافت تصویری، دقیق و ظریف نیست و روند داستانی و بافت دراماتیک آن به اندازه قاب دوربین نامتعارفِ فیلم، جسورانه نیست. داستان فیلم «آشفتگی» هیچ گونه تعلیق، گره‌افکنی و فراز و فرود دراماتیک ندارد و داستان معمایی آن به وضوح چندین گام عقب‌تر از مخاطب است و مخاطب به راحتی با حداقل ضریب هوشی می‌تواند پایان فیلم را حدس بزند.

علاوه بر آن آشنایی‌زدایی تصویری فیلم به واسطه زمان روایت، هیچ تاثیری در ایجاد حس و حال برای مخاطب ندارد و از این لحاظ به استناد نقدهای این فیلم، چندین گام عقب‌تر از فیلم قبلی همین کارگردان به نام «خفگی» است. در فیلم «خفگی»، جیرانی تلاش کرده بود از طریق رنگ و نور و استفاده از روایتی غریب و آشنایی‌زدایی، داستانی خلق کند که حداقل همراهی مخاطب و احترام منتقدان را نسب به خود برانگیزد. ولی مخاطب در این فیلم با شخصیت‌های کاریکاتوری روبرو است که هیچ حس همدلانه‌ای در مخاطب بر نمی‌انگیزد و بن‌مایه داستان سطحی جابجایی دوقلو بیشتر باعث مزاح و شادی مخاطب می‌شود که اساسا با ژانر نوآر مغایر است. ولی به نظر مبحث فیلم «آشفتگی» فراتر از این موضوعات است. پل شریدر در توضیح فیلم نوآر، تعریف  نسبتا تعریف جامعی ارائه می‌کند: «اکثر صحنه‌های فیلم با نورپردازی حداقلی فیلمبرداری می‌شوند،  خطوط مورب و عمودی بیشتر از خطوط افقی در ساختار بصری نماها به چشم می‌خورند، بازیگران و پس‌زمینه آن‌ها به یک اندازه اهمیت دارد و به دقت نورپردازی می‌شون، تنش در ترکیب‌بندی از کنش فیزیکی اهمیت بالاتری دارد و نوعی عشق رمانتیک در فیلم موجود است که ظاهرا علاجی ندارد».

با تعریف «پل شریدر» می‌بایست فیلم «آشفتگی» را یکی از بهترین نمونه‌های نوآر بدانیم و در حد یک شاهکار آن را ستایش کنیم. زیرا قاب‌های مسعود سلامی در مقام فیلمبردار، تمامش شاخصه‌های زیبایی‌شناسی تصویری را دارد. از طرف دیگر فیلم واجد مولفه‌های روایت فیلم‌های نوآر، از مردان شکست‌خورده و زنان اغواگر تا لحن تلخ و گزنده  و بستری شهری است. ولی فیلم «آشفتگی» مانند میهمانی ناخوانده هیچ‌گونه نمی‌تواند مخاطب خود را قانع کند و برخلاف ژانر نوآر که مخاطبان سینما را واله و شیدای خود ساخته بود، حتی نمی‌تواند مخاطبان سهل‌گیر را اندکی راضی کند.

مشکل اصلی فیلم «آشفتگی» در مقایسه با ژانر نوآر در خاستگاه آن نهفته است. ژانرها اساسا پدیده‌های هستند که بیش از نیاز مخاطب و تمایل سیستم تولید، ریشه در جریان عمومی ادبیات و فرهنگ جامعه دارند. ژانر نوآر زمانی توانست یک دنیا را شیفته خود کند که داستان‌های جنایی در قالب پاورقی مجلات عامه‌پسند و روزنامه‌ها یک عطش عمومی به وجود آورند. نویسندگان بزرگ از «دشیل همت» تا «ریموند چندلر» از همین راه به جریان اصلی ادبیات و رمان‌های بزرگ و در نهایت خالقان شاهکارهای ژانر نوآر رسیدند. نویسندگان این ژانر، دشواری‌های زندگی در دهه 30 و 40 امریکا را در قالب مردان منزوی و تک‌افتاده روایت می‌کردند و همین باعث شده بود که آثار  hardboiled (خونسرد و خویشتن‌دار) محبوبیت عجیبی در بین مخاطبان ایجاد کند. از طرف دیگر به دلیل جنبش اکسپرسیونیستی و سرخوردگی فضای سیاسی اجتماعی، زانر نوآر به ابزاری مسلح شده بود که از طرفی بافت تصویری بی‌نظیری داشت و از طرف دیگر لحن تلخ و گزنده‌ای را شامل می‌شد که تحسین همگان مخصوصا اروپایی‌ها را بر می‌انگیخت.

ولی فیلم «آشفتگی» بر اساس کدام سلیقه ادبی و از همه مهم‌تر بر اساس کدام جریان ادبیات در ایران، انتظار دارد بستری لازم برای روایت داستانی نوآر داشته باشد. تیراژ کتاب‌های داستان کوتاه و رمان به کمتر از 1000 شماره رسیده است و تنها تلاش‌های تربیت مخاطب کتاب‌های ژانر به چند کتاب «محمدحسن شهسواری» ژانر انتشارات هیلا محدود می‌شود. از آخرین پاورقی روزنامه‌ها و مجلات نیز چندین دهه می‌گذرد و اساسا مخاطب عام، داستان‌های ژانری را به عنوان سرگرمی خود در نظر نمی‌گیرد. سریال‌های تلویزیونی، سال‌هاست که به دنبال داستان‌های معمایی نمی‌روند و اساسا هیچ مخاطبی حوصله ارتباط با این برنامه‌ها را ندارد. به همین دلیل فیلم «آشفتگی» بیش از آن که محصول نیاز مخاطب باشد، نتیجه علاقه کارگردان محترمی است که در پیری در پی آرزوهای جوانی رفته است و بیش از آن که وام‌دار جریان ادبیات، فرهنگ عمومی و سلیقه مخاطب باشد، تحت تاثیر فیلم‌های نوآر خارجی است و بیش از آن که لحنی تلخ و گزنده داشته باشد، مفرح و مسخره و بی‌معنا است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *